تپش قلب
مقدمه
سمفوني نهم بتهوون تحول شگرفي در موسيقي بود. بتهوون با شکستن چارچوب سنتي سمفوني دسته ي همسرايان را در موومان چهارم به کار گرفت. مي گويند بتهوون از زماني که حدود 20 سال داشت روياي نگارش اين سمفوني را در ذهن داشت اما در آخرين سالهاي عمرش آن را به نگارش در آورد. سالهايي که کاملاً ناشنوا بود و هرگز نمي توانست موسيقي خود را بشنود. در حقيقت او با قلبش موسيقي اش را مي شنيد.
هربرت فون کارايان "Herbert von Karajan"، رهبر اتريشي ارکستر، يکي از رهبران طراز اول تاريخ موسيقي محسوب مي شود. او براي سالها رهبري ارکستر فيلارمونيک برلين "Berlin Philharmonic Orchestra"، يکي از برترين ارکسترهاي جهان، را بر عهده داشت. کارايان از نظر تعداد اجراهاي ضبط شده، به نوعي رکورد دار است.
برخي، به اجراهاي او اين انتقاد را وارد مي کنند که چندان به ريتم و حس آهنگساز مقيد نيست و احساس خودش را بيش از حد در اثر دخالت مي دهد. در جايي خواندم کارشناسان شرکت معظم سوني از نظرات او براي بهينه سازي کيفيت ضبط صدا روي سي-دي استفاده کردند. علت 78 دقيقه بودن سي-دي ها هم سمفوني 9 بتهوون است: که شما بتوانيد يک اجراي کامل از سمفوني نهم بتهوون را بدون توقف روي آن گوش کنيد. کاري که در نوارهاي کاست عملاً غير ممکن بود.

نوار ويديو با صداي خشکي در دستگاه قرار گرفت. بعد از برفکهاي چند ثانيه اي، مشخصات اوليه ي سمفوني روي صفحه ظاهر شد:
سمفوني شماره 9 اثر بتهوون در "D" مينور، ارکستر فيلارمونيک برلين، رهبر: هربرت فون کارايان.
با وجود آنکه کیفیت فیلم چندان خوب نیست، ولی می گویند این، آخرین اجرای کارایان فقید از سمفونی نهم است. همین، باعث می شود چندان توجهی به کیفیت فیلم نداشته باشم.
در ميان غريو دست زدنها، انگار رهبر و اعضاي ارکستر در دنياي ديگري سير مي کنند. کارايان، با تعظيم کوتاهي به حضار به سمت ارکستر بر مي گردد. چوب رهبري را بالا مي آورد. غريو دست زدنها قطع مي شود و جماعت به ناگهان ساکت مي شوند.
مو هاي يک دست سپيد رنگش سن او را حدود 60 تا 70 نشان مي دهد. چین و خم چهره ی نوازندگان از سن بالای آنها حکایت دارد. هر یک به نوبه ی خود استادی است که اینک در جمع یکی از برترین ارکسترهای جهان قرار گرفته اند. آنها آماده اند تا تمامی آنچه از موسیقی، طی سالها فرا گرفته اند، همه را به بی نقص ترین صورت ممکن به جلوه درآورند.
کارایان، در حاليکه اندکي به سمت جلو خم شده است، با حرکات آرام دستش، ارکستر را به زندگی وا مي دارد. ملودي ساده و در عين حال خشن ر-لا آرام سر بر مي آورد و به يکباره اوج مي گيرد. کارايان هم عين يک کمان، تقریباً از جا می جهد و همراه با موسیقی، مستقيم و پر غرور می ایستد. ديگر نه از خم شدگي قامت او خبري هست و نه رنگ سپيد موهايش سن و سالش را فرياد مي زند. انگار موسیقی، دوباره او را جوان کرده است. از چهره ي او شور و احساس خوانده مي شود و در چشمانش که تا لحظاتي قبل مات و خاکستري فام بود، اينک بارقه هاي زندگي مي درخشد. آفريده ي پير بتهوون هنوز هم مهار ناشدني است.
تالار پر از همهمه است دسته ي خوانندگان به روي صحنه مي آيند. هر چند حضار چندان توجهي به آنها ندارند اما چشمان اين خوانندگان مثل ستاره درخشان است. نيازي نيست در آسمانها به دنبال زندگي بگرديم. دير زماني است که زندگي در اين ستاره هاي زميني سو سو مي زند. تک تک اين ستارگان نويد بخش منظومه اي از حيات است.
سرود، همان ملودي و متن شعر "الهه ي ناز" معروف غلامحسين بنان بود. اما مخاطب اصلي را "مادر" گذاشته بودند. در زندگي روزمره اين همسرايان بايد شهروند درجه 2 حساب شوند اما دراينجا اوضاع فرق دارد. خيلي از آنهايي که خود را در فراست برتر از آنها مي شمارند شايد هرگز در عمرشان جرات ايستادن در برابر اين جمعيت 100 نفري را پيدا نکنند. شايد هيچکدامشان، هرگز جسارت سرود خواندن پيدا نکنند. اينک، آنها مغلوب اين شجاعتند. شايد اين شکست است که وادارشان مي کند از گوش دادن طفره بروند: هر چه باشد این همسرایان "کودکان استثنایی" نام دارند. همین لفظ این حق را می دهد که همه ی هنرشان را نادیده بگیریم!

موومان چهارم مثل يک غول موسيقيايي است. هر اثر ديگري تا قبل آن کوچک و حقير جلوه می کند. همسرايان و تکخوانها به پا مي خيزند. موسيقي که با سرعت "Presto" "په-ره-س-تو" در حال اجرا بود انگار به آخر راه مي رسد و تکخوان نواي خود را سر مي دهد:
اي دوستان! بياييد اين آوازهاي بي ارزش را رها کنيم!
بياييد ترانه اي بخوانيم از شادي
و گروه همسرايان به او پاسخ مي دهد
شادی! ای بارقه ی الهی!
با قدرت سحر آميز تو باز با يکديگر خواهند بود
آناني که به تیغ جبر جدا افتاده اند
همه ي ابنا بشر برادراني خواهند بود
در پناهگاه حريم تو
و آهنگساز بينوا هرگز اين موسيقي را نمي شنيد. سمفوني نهم برخاسته از قلب او بود

طبق معمول اين سرودها، فرم مشخص است: يک مقدمه و سپس شروع هم خواني، تکرار و پایان سرود. همسرايان بي تاب رسيدن به لحظه ي هم خواني هستند. آنقدر که انگار جسمشان قدرت و کشش اين همه هيجان را ندارد. صبر تا لحظه ي شروع سرودشان شايد سخت ترين تجربه ي صبوري عمر کوتاهشان باشد.
مادرم، اي که تو، ناز من،
با دل من بساز
کين غم جانگداز
برود از برم
تک خوانها، هر یک با قدری تاخیر نسبت به نفر قبلی، ملودی را شروع می کند. این فرم یکی از ابتدایی ترین فرمهای موسیقی مذهبی بوده است. واقعیت این است که فرم بهتری برای این ابیات نمی توان یافت:
آنکه پايمرديش در عشق همسري را از آن خود ساخته
يا هر آنکه حداقل يک روح را با خود همداستان و همدم ساخته
در اين محفل آسماني خواهد بود
ناتوان از اين، بايستي آرام و مغموم به کناري بخزد
و از اين محفل خارج گردد
فرصت نيوشيدن همه ي موجودات از شادي وجود طبيعت
چه خلف، چه ناخلف
همسان است
و موسیقی اوج می گیرد. همسرایان با تمام قدرت می خوانند:
چرا که اين بارقه ي رحمت الهي است
و فرشتگان مقرب بارگاه در جوار حق تعالي نظاره گرند
دل من گر بياسود، همه از لطف تو بود
بيا تا باشي هميشه در کنارم
مي کنم آغوش خود را باز به روي تو
بيا تا غم خود را با راز و نياز
ز خاطر ببرم
سلفژ، هارمونی و کلاً تئوری موسیقی را فراموش کنيد. کدام خواننده را مي شناسيد که اينقدر در موسيقي غرق شده باشد؟ کدام خواننده است که موقع تلفظ "مادر" تمام وجودش را در صدايش جلوه کند؟ کدام هنرمندي که اينچنين تک تک عضلات صورتش در رسيدن به "غم جانگداز" فشرده شود. شايد غم يک عمر فقط مي تواند در همين يک لغت و در غلاف چند نت تجلی کند. شايد تک تک آنها در تنهاييشان بارها از تقديري که گريبانشان را نا خواسته گرفته است شکوه داشته اند.
اینک دعوت به قدم برداشتن است: ریتم مارش و خواننده ای که می خواند:
شادي بسان خورشيد درخشان به پرواز درآمده است
اين، مشيتي با ابهتي الهي است
اي برادران، اين راه را بپوييد
آنگونه که يک قهرمان به سوي پيروزي خيز بر مي دارد
همسرایان همراه با نوایی می خوانند که انگار صور اسرافیل می خواهد تمامی انسانها را هشیار سازد:
اي جماعت! شرمتان باد!
چرا از اين محبت همه گير دوري مي گزينيد؟
آن که او
به لطفت دل ببندد
چون من کيست؟
لطف تو
بيش از اين
بهر کيست؟
تو اي مادرم در برم بنشين
من تو را وفا دارم
بيا که جز اين
نباشد هنرم
اما اين لحظه، لحظه ي اوج و پرواز است. کاري که شايد هيچکدام از مخاطبين حاضر در سالن، آنها که مدعی فراستي بيشترند، نمي توانند. حتي اگر دانشي از موسيقي داشته باشند هرگز در اجرا چنين غرق در احساس نشده اند هرگز تمام وجودشان اينگونه با موسيقي و متن ادغام نشده است. وقتي که بغض را در جمله ي "بيش از اين نباشد هنرم" حس مي کني آنقدر اثر گذار که براي لحظه اي حس مي کني در گلويت همان بغض ريشه دوانده. آنقدر بي سلیقه نباش! اين گوهر بغض را نگاه دار. هديه اي چنين ارزشمند به ندرت اعطا مي شود. هدیه ای از احساس و برخاسته از دل .
مادرم، اي که تو، ناز من،
با دل من بساز
کين غم جانگداز
برود از برم
***
اي جماعت! آيا به پرستش افتاده ايد؟
اي جماعت! آيا خالق را باور داريد؟
برادران! بر فراز اين کبود گنبد پر ستاره بجوييدش
بر فراز اين گنبد آسماني قطعاً پدري مهربان ماوا دارد
سنجها بر هم کوفته می شوند، سازهای بادی برنجی در اوج می نوازند، طبلها به غرش در می آیند و سمفونی با ترنم تمامی نوازندگان و خوانندگان به پایان پر شکوهش می رسد:
شادی! ای بارقه ی الهی!، ای بارقه ی الهی!
غريو دست زدنها بلند مي شود. هنرمندان به نشانه ي تشکر از حضار تعظيمی مي کنند و آرام آرام صحنه را ترک مي کنند. من، اين اجرا را به ياد خواهم داشت و آن را برای فرزندان و نوه هایم بازگو خواهم کرد. هرگز نمي توانم فراموش کنم که کارايان و کودکان استثنايي هر يک اجرايي به ياد ماندني از خود به يادگار گذاشتند.
اگر راز ماندگاری این اجراها را از آنها بپرسيد، مطمئنم آنها فقط يک پاسخ خواهند داد:
بيش از اين در قلبم احساسي نداشتم!

مراجع
*http://www.karajan.co.uk/visitor.html
متن شعر موومان چهارم سمفونی 9
*http://rapgenius.com/Ludwig-van-beethoven-symphony-no-9-ode-to-joy-lyrics
عکس تزیینی اجرای سرود
*http://omidekangan.blogfa.com/post-73.aspx