لباس برند دار
زمان دبستان يكي از تفريحات سالم ما تماشاي فيلمهاي جنگي تلويزيون بود. آن موقع تلويزيون فقط 2 كانال داشت و اكثر فيلمهايي كه پخش مي كرد فيلمهاي ساخت اروپاي شرقي بود (اكثراً ساخت يوگوسلاوي سابق!) كه جنگ نيروهاي شبه نظامي محلي (پارتيزان ها) را با نيروهاي آلماني نشان مي داد. در گفتار خودماني از اين فيلمها به نام «فيلمهاي پارتيزاني» اسم مي برديم.بازيهايمان هم بازسازي اين فيلمها بود:يك عده آلماني مي شدند و يك عده پارتيزان.
يك روز عصر، وقتي سخت مشغول بازي بوديم، پسري كه كوچه ي كناري زندگي مي كرد از محوطه ي نبرد ما رد شد. همه ي ما برايش احترام زيادي قايل بوديم. هر چه بود او كلاس سوم راهنمايي بود و از نظر ما منبع فيض و علم و دانش محسوب مي شد! بعد از سلام و احوالپرسي پرسيد چه كار مي كنيد. من جزييات بازسازي نبرد فيلم روز قبل و نيروهاي آلماني و پارتيزان ها را برايش توضيح دادم و حتي نقشه هايي كه ساخته بوديم (و چقدر حسرت مي خورم كه چرا يكي از آن نقشه ها را نگه نداشتم) نشانش دادم. ايشان، در حالي كه سري به نشانه ي تاييد تكان مي داد جمله اي تاريخي از دهانش بيرون پريد: «آها! اس اس ها را مي گويي!»
هر چند ايشان نه توضيح بيشتري داد و نه دفعات ديگر اين جمله را تكرار كرد اما از آن جملاتي بود كه هيچوقت از خاطرم محو نشد. بالاخره اين جمله براي من «كشف رمز» شد اما جالب اينجاست در كنار كشف رمز اين جمله، به دنياي مد هم رهنمون شدم!
باورتان نمي شود؟ لطفاً به ادامه ي مطلب تشريف ببريد تا ببينيد جريان چيست.
باورتان نمي شود؟ لطفاً به ادامه ي مطلب تشريف ببريد تا ببينيد جريان چيست.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۰ ساعت توسط Ali Aminzadeh
|