"تقدیم به مدیر محترم وبلاگ تلنگر به دلیل علاقه اش به ادبیات"
عابر که جوان لاغر اندامی بود و اندکی قوز داشت دستش را تا امتداد شانه اش بالا آورد، سمت مخالف پل را نشان داد و گفت: "بعد از پل".
و همه ی ما سه نفر عین بچه های خوب عقب گرد کردیم. تقریباً 500 متر را در جهت مخالف آمده بودیم و با این عقب گرد، صعود و نزول از پل های هوایی مسیر و نهایتاً رسیدن به فروشگاه شهر کتاب حداقل چیزی که نصیبمان می شد این بود که طبق توصیه ی پزشکان متراژ مناسب پیاده روی روزانه را انجام داده بودیم. البته خدا می داند فرو بلعیدن هوای تهران طی این راهپیمایی چه مقدار میزان فلز بدن ما را افزایش داده است.
طفلک این لیدر دسته ی ما هم از این اشتباهی رفتن حسابی حرصش گرفته بود. پیشنهاد خودش بود که به این فروشگاه بیاییم ولی یک کم در جهت یابی اشتباه کرده بود! آن یکی دوستمان که کفشش مناسب پیاده روی نبود با اشاره به من، نیشی به لیدر دسته زد که "خوب شد دوتا آدم پایه همراهت بودن وگرنه هیچی!"
برای من، این سر در گمی اولیه ارزشش را داشت. در ادامه ی مطلب توضیح خواهم داد که چرا.